عطر قربت
هستی ام را ریختم یک جا به پای چشم تو
نیست شد بود و نبودم در سرای چشم تو
چشم هایم معتکف شد کنج محراب امید
دست هایم شد دخیل سرسرای چشم تو
تا ضریح چشم تو شد آشنای دست من
شد مس جانم چو زر با کیمیای چشم تو
چشم هایم مرمرین شد از غم هجران ولی
می دهم این نورها را رونَمای چشم تو
کاش خاکستر شوم در سوز عشق و انتظار
تا شود گرد و غُبارم خاک پای چشم تو
یا شوم درگیر بند انتظار دیدنت
ای به قربان حضور باوفای چشم تو
هرچه تزویر و ریا گل کرده، پرپر می شود
تا ببیند روی پاک و بی ریای چشم تو
با صدای پای تو قلب زمانه می تپد
باشد این پرپرشدن ها از برای چشم تو
آنچه در اینجا و آنجا خودنمایی می کند
گم شده در وسعت بی انتهای چشم تو
هرکه در آیینۀ حسن و کمالت خیره شد
غرق می بیند صفا را در صفای چشم تو
چشم تو تصویر محبوب قلوب عارفان
می شود پر عطر قُربت در هوای چشم تو
چشم تو آیینۀ لطف و جمال خالق است
ای همه هستی فدای نازهای چشم تو
باز می گردی دوباره، عاقبت گم می شود
عطر عشق و اشتیاقم در فضای چشم تو
باز هم در جمعه ای گل می دهد باغ اُمید
ای همه هستی اسیر و مبتلای چشم تو
شاعر: محبوبه عباسی
میلاد امام زمان (عج)، جشن نیمه شعبان مبارک باد
ان شاءالله به زودی با ظهور حضرت روزگار انتظار به سر می رسد.